انتظار و نظر



نقل از حسینعلی راشد:

بسم الله الرحمن الرحیم

در سال های جنگ جهانی اول سختی های زیادی در همه ی ایران پیش آمد و از آن جمله در شهر ما (تربت حیدریه) نیز بیماری ها شایع شد.

در خانه ی ما نخست پدرم مبتلا گشت. نمی دانم به تیفوئید بود یا تیفوس. بعد از آن من و خواهر بزرگتر از خودم و در آخر کودک خردسالی داشتیم که فوت کرد. فقط کار خدا بود که مادرم تنها سالم ماند که پرستاری ما را بکند. این بیماری خیلی سنگین بود و شاید هر یک از ما یک ماه یا بیشتر گرفتار خود بیماری و دنباله اش بودیم. مرحوم دکتر ضیاء یعنی ضیاء الاطباء برای عیادت می آمد. بعدها خود مرحوم دکتر ضیاء برای من که نویسنده ی این سرگذشت هستم (حسینعلی راشد)  نقل کرد که:

من به خانه ی شما می رفتم و می دیدم چها ر بیمار که همگی احتیاج به دوا و نخود آب و آش جوجه و بعد از بریدن تب به غذای برنج نرم پخته ای دارند که به آن می گویند ترچلو و وضع خانه ی شما را می دیدم.

روزی که به عیادت مرحوم حاج رفتم دستمالی حاوی مبلغی پول نقره که شخص معروفی به من داده بود کنار بستر ایشان گذاشتم. مرحوم حاج پرسید که این چیست؟ گفتم این پولی است که شخصی داده و از باب وجوهات شرعیه نیست. برای مصارف این چند بیمار است که ناچار در این ایام بدان احتیاج است. مرحوم حاج پرسید: کی داده است؟‌

من چون نمی توانستم به حاج بر خلاف واقع بگویم گفتم ‌فلان کس داده است و به من سپرده که نگویم اما شما پرسیدید و ناچار شدم بگویم. در آن حال بیماری اشکش جاری شد و گفت:

حضرت آقا در این قحطی که مردم از گرسنگی می میرند این آدم عروسی راه انداخت و از مشهد مطرب نه آورد و مبلغها صرف عرق و شراب کرد و داد که مردم مسلمان خوردند. آیا شما روا می دانید که من از چنین آدم پول قبول کنم؟ من راضی هستم بمیرم و از چنین کسان نوشدارو نگیریم. مرحوم دکتر ضیاء‌ می گفت من نیز به گریه افتادم و پول را بردم به صاحبش پس دادم.


منبع: فضیلت های فراموش شده (شرح حال حاج ملا عباس تربتی)؛ به قلم حسینعلی راشد، تهران:‌انتشارات اطلاعات (1373)؛ صص. 180-181.


نقل از آیت الله بهجت: 

«در نزدیکی نجف اشرف، در محل تلاقی دو رودخانه فرات و دجله آبادیی است به نام «مصیب»، که مردی شیعه برای زیارت مولای متقیان امیر المؤمنین علیه السلام از آنجا عبور می کرد و مردی از اهل سنت که در سر راه مرد شیعه خانه داشت همواره هنگام رفت و آمد او چون می دانست وی به زیارت حضرت علی علیه السلام می رود او را مسخره می کرد. 

          حتی یک بار به ساحت مقدس آقا جسارت کرد، و مرد شیعه خیلی ناراحت شد. چون خدمت آقا مشرف شد خیلی بی تابی کرد و ناله زد که: تو می دانی این مخالف چه می کند. آن شب آقا را در خواب دید و شکایت کرد آقا فرمود: او بر ما حقی دارد که هر چه بکند در دنیا نمی توانیم او را کیفر دهیم. شیعه می گوید عرض کردم: آری، لابد به خاطر آن جسارتهایی که او می کند بر شما حق پیدا کرده است؟! حضرت فرمودند: بله او روزی در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه می کرد، ناگهان جریان کربلا و منع آب از حضرت سید الشهدا علیه السلام به خاطرش افتاد و پیش خود گفت: عمر بن سعد کار خوبی نکرد که اینها را تشنه کشت، خوب بود به آنها آب می داد بعد همه را می کشت، و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت، از این جهت بر ما حقی پیدا کرد که نمی توانیم او را جزا بدهیم. 

          آن مرد شیعه می گوید: از خواب بیدار شدم، به محل برگشتم، سر راه آن سنی با من برخورد کرد و با تمسخر گفت: آقا را دیدی و از طرف ما پیام رساندی؟! مرد شیعه گفت: آری پیام رساندم و پیامی دارم. او خندید و گفت: بگو چیست؟ مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف کرد. وقتی رسید به فرمایش امام علیه السلام که وی به آب نگاهی کرد و به یاد کربلا افتاد و .، مرد سنی تا شنید سر به زیر افکند و کمی به فکر فرو رفت و گفت: خدایا، در آن زمان هیچ کس در آنجا نبود و من این را به کسی نگفته بودم، آقا از کجا فهمید. بلافاصله گفت: أشهد أن لا إله إلا الله، و أن محمداً رسول الله، و أن علیاً أمیرالمؤمنین ولیّ الله و وصیّ رسول الله و شیعه شد.» 


نقل گفتاری از آیت الله بهجت: 

«کارما به این جا رسیده که با داشتن قرآن، زیر بار کفار می رویم. خدا لعنت کند به کسانی که با رشوه خواری، کفار را بر بلاد اسلامی مسلط و مسلمانان را تسلیم بهایم و درندگان کردند. چه رشوه ای که یکی بدهند و هزار بگیرند؟ آیا ناچاریم که با آن ها هم پیمان شویم؟ آیا بزرگان و مشایخ ما مسلمانان از روی ناچاری جنین کاری کردند؟ ما مسلمانان با این که چنین گنجی (قرآن) را داریم، گویا نداریم و از دست داده ایم  سنی ها قرآن را کالعدم شمردند و ما شیعیان امام و عترت را. اعتقاد داریم ولی عملا کالعدم حساب کرده ایم و تابع سازمان ملل و فرمان او که تابع زور است هستیم.» 

منبع: رخشاد، محمد حسین، در محضر بهجت، کتاب اول. قم: موسسه فرهنگی سماء.، ص 134.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

موسسه سیمرغ علم سقفهای شیبدار ویلا بام شیروانی Keri اخبار بازی عکس نوشته Reveluv Nichole اشپزی